خدیجه زمانیان/
کتاب «سیاه چال مستر» روایت مستندی از خاطرات ربوده شدن جلال شرفی، دیپلمات ایرانی در بغداد است. او از 25 بهمن 1385 به دست تروریستهای عراقی ربوده شد و 10 روز در اسارت آنها بود و شکنجه و بازجویی میشد. پس از 10 روز به تروریستهای آمریکایی فروخته شد. از این زمان، در سیاه چالی در نخلستانهای اطراف بغداد زندانی شد.
جلال شرفی 47 روز در سیاهچال بود. او روز چهل و هفتم که مصادف با 13 فروردین 1386 است، موفق به فرار میشود؛ به سفارت خودمان میرود و از آنجا به ایران برمیگردد.
کتاب به تعداد روزهای زندانی شدن در سیاهچال فصلبندی و نوشته شده است. هر فصل کتاب یک روز از زندگی جلال شرفی در سیاهچال است.
«سیاه چال مستر» نخستین کتاب محبوبه عزیزی است. اگرچه گفتوگوها و یادداشتهای این نویسنده جوان در مجلات منتشر شده بود اما این اثر نخستین تجربه او در زمینه کتاب است.
از آنجا که «سیاه چال مستر» جزو کتابهای ادبیات اسارت و زیرشاخه فرار قرار میگیرد، گفتوگوی ما با این نویسنده، درباره همین موضوع و مراحل نوشته شدن کتاب انجام شده است که میخوانید:
* خانم عزیزی چه شد نوشتن این کتاب را پذیرفتید و خاطرات «جلال شرفی» با قلم شما نوشته شد؟
* حدود 12 سال است در کتابخانه تخصصی جنگ حوزه هنری کار میکنم. این سالهایی که در کتابخانه بودم با خاطرات جنگ بیگانه نبودم، کتابهای خاطره را تورق میکردم و میخواندم و به این حوزه علاقهمند بودم. از طرفی به علت مجاورت کتابخانه با دفتر آقای سرهنگی، ایشان مرا میشناختند. در جلسه دفاع کارشناسی ارشد من هم شرکت کرده و بنابر گفته خودشان، بیان و قلم مرا دیده بودند و مناسب نوشتن این خاطرات دانستند.
خودم هم علاقهمند بودم در این حوزه کار کنم. وقتی آقای سرهنگی این سوژه را در آبان 1396 به من پیشنهاد کردند، استقبال کردم و از دی ماه همان سال آغاز به کار کردم. آقای سرهنگی به عنوان کارشناس ادبیات اسارت و بازداشتگاهی بر این اثر نظارت داشتند و راهنماییام کردند، مراحل کار زیر نظر ایشان پیش رفت. پس از پایان متن، چند کارشناس دفتر ادبیات و هنر مقاومت که کارشان به طور تخصصی خاطرهنگاری است، آن را مطالعه کردند و نظراتشان را ارائه دادند. آغاز کار و انجام مصاحبه از دی 1396 و بعد معارفه من با آقای شرفی آغاز شد. مصاحبهها روزهای دوشنبه انجام میشد. این کتاب حاصل 11 جلسه دو ساعته و سه جلسه مصاحبه تکمیلی سه ساعته من با جلال شرفی بود. حدود یک سال و نیم به صورت مداوم روی نوشتن این کتاب متمرکز شدم، حتی روزهای تعطیل هم در دفتر و خانه کار را رها نکردم. کتاب هم بهمن سال گذشته برای انتشار آماده شد که روز خوبی برایم بود.
* ممکن است این دیپلمات هنوز تحت تعقیب باشد، گفتوگوها و نوشتن این کتاب با رعایت مصالحی انجام شد یا همه وقایع با جزئیات ذکر شده است؟
* همه آنچه برای نوشتن و تکمیل این کتاب لازم بود، پاسخ داده و نوشته شده است، اما بنا بر مصالحی مثل احتمال تحت تعقیب بودن ایشان و باز بودن پرونده، بعضی اسامی تغییر داده شد تا برای افرادی که در دوره فرار به ایشان کمک کردند، مشکلی در عراق پیش نیاید و ردیابی نشوند، اما جزئیات مربوط به ربوده شدن بدون کم و کاست ذکر شده است.
* پس از یک دهه از ربوده شدن ایشان، وقایع را با جزئیات به یاد داشتند؟
* از روزی که ایشان از اسارت فرار کردند و به وطن بازگشتند، گزارشی برای وزارت امور خارجه خودمان نوشتند و آنچه را در این روزهای سخت بر ایشان گذشته، شرح دادند. چون این مستندنگاری بهسرعت انجام و وقایع با جزئیات نوشته شده است توانست به ما در انجام گفتوگو و روند مصاحبه، کمک کند.
* بعضی خاطرات و وقایع در کتاب تکرار شده است. این مسئله تعمدی بوده یا علت دیگری داشته است؟
* بله، بعضی مطالب مثل زیر نور آفتاب نشستن، آزار دادن زخمها و یا ماجرای پشههای بال سفید در کتاب تکرار شدهاند، چون ایشان در جای محدودی محبوس بوده و کسی کنارش نبوده، همه وقایع دائم برایش تکرار میشد که همین موجب رنج و آزار وی بوده است؛ برای اینکه این زجرآور بودن برای مخاطب قابل لمس و درک باشد آنها در کتاب هم تکرار شدهاند.
* وقتی آقای شرفی خاطراتشان را نقل میکردند چه حس و حالی داشتند؟
** تکرار آن روزها برای ایشان سخت بود و چون برای تکمیل کار، بر تمرکز ایشان بر آن روزها و حالاتشان تأکید داشتم، این یادآوری برایشان دردآور بود. فشار روحی که ایشان حین مصاحبه تحمل میکردند گاهی به من هم منتقل میشد، حس میکردم چه مصائبی را از سر گذراندهاند. لحظهای که میخواستند یک صحنه اعدام را برایم توصیف کنند، قلب من هم به تپش افتاده بود، اما وقتی گفتوگوهای من با ایشان تمام شد، اعتراف کردند با نقل خاطرات سبک شدهاند و حس بهتری دارند.
* گویا تروریستها به دنبال اطلاعاتی از یک گروه مسلح بودهاند؟
** از سؤالهایی که تروریستها از ایشان میکردند معلوم بود اطلاعاتی از یک گروه مسلح میخواستند و اینکه بمبگذاریهای عراق و بغداد را به ایران نسبت بدهند. با همه سختیها و شکنجههایی که آقای شرفی متحمل شدند و آثارش هنوز هم هست، تن به خواسته تروریستها ندادند و تا آنها بخواهند تدابیری برای گرفتن اقرار بیندیشند، او در یک فرصت مناسب و با تیزهوشی موفق میشود از سیاهچال فرار کند.
* این دیپلمات چطور شرایط شکنجه را تحمل کرد و اطلاعاتی به این گروههای تروریستی نداد؟
** جلال شرفی در زمان اسارت فرصت زیادی داشت به آنچه قرار است بر سرش بیاید، فکر کند؛ به اینکه تروریستها موفق میشوند از او اعتراف بگیرند یا نه؟ به اینکه چطور باید در مقابل آنها مقاومت کند و به کشورش خیانت نکند و حافظ منافع کشور باشد.
خودش میگوید در این لحظهها به خانواده و عشیرهاش فکر میکرده و اینکه اگر در پی شکنجه مسائلی را بگوید و اعتراف کند، حتماً خانواده طردش میکنند و اینکه مطمئن بوده خانوادهاش راضیاند به اینکه او شهید شود اما به کشورش خیانت نکند. فکر کردن به پدر، مادر، خواهر و برادرها، همسر و به دخترش زهرا موجب قوت قلب او میشده و اینکه شکنجه را تحمل کند و کوچکترین اطلاعاتی به دشمن ندهد.
* این اسارت چه تأثیری در زندگی او گذاشته است؟
** پس از اسارت ایشان از نظر روحی و عصبی آسیب دیده بود، چند سال در پی درمان و تحت نظر پزشک بوده است، گویا حبس و شکنجه، آسیبهای جسمی، روحی و روانی زیادی به او وارد کرده بود که هر روز بهتر میشود و سلامت خود را بیشتر بدست میآورد.
نظر شما